با سلام خدمت تمام دوستان عزیز که ما را مورد لطف خود قرار میدهند .
دوست دارید در مورد چه چیزی اطلاع حاصل نمایید .
با سلام خدمت تمام دوستان عزیز که ما را مورد لطف خود قرار میدهند .
دوست دارید در مورد چه چیزی اطلاع حاصل نمایید .
خدای من! ای نیکی اعلا! برترین لذات، سخن گفتن با توست. دوست داشتم بر درگاه تو مشتی خاک بودم، اما چه کنم که ظلمتزدگان را راهی به بزم منیران نیست. میدانم که رستگاران درگاه تو راستگویاناند. آنان که صدق پیش آوردهاند و عشق بردهاند و در نگاه تو جاویدان گشتهاند؛ آنان که بر تو سلام دادند و به سلامت رسیدند. آری سیمرغ معرفتت در مأمن جان آنانی مینشیند که سی مرغ هزار رنگ هوا را به عنقای تو بردهاند و به حریم امن دیدارت راه یافتهاند؛ آنان که فقر تو را فخر خویش نمودند و سعادت دو سرای را بهره بردند و بر بهشت لقایت، تقرب یافتند.
الهی! تو هماره خویش را به لطف و رحمت ازلیات بر ما عرضه میداری؛ حال آنکه ما از اینکه جان خویش را به تو عرضه داریم، پیوسته در گریزیم و این تنها از آن روست که «ما عرفناک حق معرفتک». دوست میداری ما را پیش از آنکه دوست بداریم و عشق ما به تو از عشق توست به ما. نخست سخن «یحبهم» گفتی و سپس حدیث «یحبونه». تو در مایی و با ما و حال آنکه ما به جهلی قدیم، هماره تو را در بیرون جستهایم. هزاران هزار افسوس بر این همه فراق!... .
در پرسش دو مطلب مورد سؤال قرار گرفته است: 1ـ حکم شرعى روابط دختر و پسر. 2ـ اگر روابط دختر و پسر ایراد شرعی دارد، دلیل و حکمت آن چیست؟
الف) بیان حکم شرعی: صحبت کردن مرد با زن نامحرم اگر با قصد لذت و شهوت نباشد، مانعی ندارد، ولى روابط دختر و پسرى که نامحرم هستند و نگاه کردن یا صحبت نمودن آن ها با قصد لذت جایز نیست. چنان که توقف نمودن و خلوت کردن آن ها در محیطى که محل رفت و آمد نیست، حرام مى باشد، اگر چه بانگاه کردن یا صحبت التذاذى همراه نباشد.
براى تنبیه و بیدارى به چند حدیث اکتفا مىکنیم:
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «الشهوات سموم قاتلات؛(1) شهوتها و خواهشهاى نفسانى زهرهاى کشندهاند» و نیز فرمود: «طهروا انفسکم من دنس الشهوات تدرکوا رفیع الدرجات؛ نفس خود را از پلیدى شهوت رانى پاک سازید تا به درجههاى بلند آخرت دست یابید».(2)
قال رسول اللَّه(ص): «جاهدوا انفسکم على شهواتکم تحلّ قلوبکم الحکمة؛(3) با شهوت تان مبارزه کنید تا حکمت در دلهاى شما وارد گردد».
یکى از نصیحتهاى ابلیس به حضرت موسى(ع) این بود: «لا تخل بامرأة ولا تخل بک فانه لا یخلو رجل بامرأة و لا تخلو به الا کنت صاحبه دون اصحابى؛(4) هیچ وقت با زنى خلوت نکن و (نگذار) زنى با تو خلوت کند، زیرا هر گاه مردى با زنى خلوت مىکند، من در کنار آن دو هستم (و آنان را وسوسه مىکنم).
در روایات دیگر به این تعبیرها آمده که: خلوت کردن با زنان قلب را فاسد مىکند.(5) علاقه به زنان از فتنهها و شمشیر شیطان است.(6) زیاد صحبت کردن با زنان قلب را مىمیراند.(7)
ب) روابط آزاد دختر و پسر، به اقتضاى غرایز خدادادی، تمایلات و روابط جنسى و آثار آن را به دنبال دارد. نظریات روانکاوى از جمله نظریة «هورنای» بر این حقیقت تأکید می کند: «در اجتماعاتى که روابط جنسى آزاد است، بسیارى از احتیاجات روانی، شکل تمایلات جنسى پیدا مى کند و به صورت عطش جنسى در مى آید».
نشریه آمریکایى «ایدرز دایجست» دربارة روابط پیش از ازدواج دختران و پسران مى نویسد: «هرساله 350 هزار دختر نوجوان امریکایى در سنین 15 تا 19 سال ـ دورة دبیرستان ـ به سبب ارتباط هاى نامشروع، آبستن شده و فرزندان غیر قانونى خود را به دنیا می آورند.... این دختران با رؤیاهایى چون ازدواج با دوستان پسرشان، اتمام تحصیلات، شروع یک زندگى ایده آل و دست یابى به یک شغل مناسب، به این ارتباط غیر قانونى روی مى آورند. اما بسیار زود پرده هاى سراب گونة این اوهام به کنار رفته و واقعیت زندگى روى خود را نشان مى دهد و متأسفانه، این بیدارى درست در زمانى به دست مى آید که این دختران نوجوان دیگر شانسى براى برخوردارى از یک زندگى سالم و ایده آل ندارند».
این روزنامه در ادامه علت بروز این نابهنجاریهاى جنسى را روابط آزاد دختر و پسر در مدارس دانسته، طى گفتگویى با تعدادى از این دختران، به نقل از یکى از آنان مینویسد:
«ای کاش زمان به عقب بر مى گشت! اى کاش به عنوان عضوى از خانواده در میان والدینم جای داشتم. اى کاش هنگامى که زمینه هاى ایجاد یک ارتباط نامشروع برایم فراهم شده بود، کمى هم به زندگى آینده ام مى اندیشیدم و این گونه به پایان خط نمى رسیدم».
اگر اسلام روابط آزاد دختر و پسر را منع نموده، به خاطر آثارى است که این گونه روابط به دنبال دارد. در ذیل به برخى از آن آثار که در نتیجة روابط آزاد دختر و پسر در جوامع غربى پیدا شده اشاره مى کنیم:
1ـ افزایش روابط جنسى نامشروع: تحقیق نشان مى دهد که آمار روابط نامشروع جنسى که ناشی از روابط آزاد دختر و پسر است، در امریکا و در تمامى جامعة اروپا رو به افزایش است، به گونه اى که در سال 1993 در امریکا 50% روابط دختر و پسر به روابط جنسی تبدیل شده است.
2ـ آبستنى هاى ناخواسته: آمیزش جنسى نامشروع و افزایش آبستنى هاى غیر رسمى و زود هنگام یکى دیگر از آثار شوم روابط آزاد دختر و پسر است. آندره میشل در این باره می نویسد: «بیش از چهل درصد زنان امریکایى که پیش از بیست سالگى ازدواج مى کنند. به علت روابط آزاد پسر و دختر، قبل از ازدواج حامله هستند. در نروژ 90% دخترانى که در سن کمتر از هیجده سال ازدواج مى کنند، آبستن هستند و در سوئد و آلمان نیز همین مطلب صادق است».
3ـ ازدیاد غیر قابل کنترل آمار سقط جنین:
متناسب با افزایش نرخ آبستنى هاى ناخواسته، آمار سقط جنین در کشور هاى غربى که دختر و پسر پیش از ازدواج روابط آزاد دارند رو به تزاید است. از یک میلیون زن و دختر نوجوانی که هر ساله در امریکا به طور ناخواسته باردار مى شوند، 53% فرزندان خود را سقط می کنند. این درحالى است که به علت برخى محدودیت ها که بعضى ایالات در مورد سقط جنین وضع کرده اند، اکثر سقط هاى جنین گزارش نمى شود.
به ادعاى یک پزشک امریکایى که در یکى از زایشگاه هاى این کشور مشغول بوده و در مورد مشکلات محل کار خود مقاله اى نوشته است، در حدود 47% از زایمان هاى تحت نظر وى مربوط به موالید نامشروع بوده است. به ادعاى وى اکثر موالید، مربوط به زنان پایین تر از بیست سال مربوط به روابط آزاد دختر و پسر بوده است.
4ـ افزایش خانواده هاى تک والدینی: افزایش شمار وصلت هاى غیر رسمی، باعث کاهش در میزان ازدواج را ترسیم مى کند که یکى از پیامد هاى آن افزایش تعداد خانواده هاى تک والدینى است؛ یعنى خانواده هایى که فرزندان در آن ها محکومند تنها با یکى از والدین خود زندگى کنند.
آندره میشل مى گوید: «زندگى فرزندان نامشروع در بیش از 90% موارد با مادران است. این گونه مادران که تقریباً از سوى جامعه به ویژه والدین و آشنایان خود طرد مى شوند، براى گذراندن زندگى با مشکلات شدید اقتصادى و فقر و فلاکت مواجهند.
روزنامة «ایدرز ایجست» ضمن ارائة گزارشى از وضع فلاکت بار معیشتى این گونه خانواده ها، گزارش زیر را نوشته است:
«مادر این بچه – که مادام بهانة پدر مى کند – براى تأمین نیازهاى مادى خود و فرزندانش ناچار است که در دو شیفت کامل کار کند که در نتیجه، فرزند وى در مقایسه با مادران دیگر، زمان کمترى را با او سپرى مى کند. این فرزند غیرقانونى در حقیقت هم از نعمت پدر و هم از نعمت مادر محروم است.
این مادر نوجوان با تأسف و تأثر مى گوید: من با این حاملگى نامشروع براى تمام عمر دخترم را از نعمت پدر محروم کردم و باید تسلى بخش اندوه فراوان این طفل باشم.
5ـ روسپیگری: پدیدة شوم روسپى گرى به ویژه در بین دختران جوانى که به طور ناخواسته صاحب فرزند نامشروع شده اند، در جوامع غربى شایع است، زیرا فرزندان ناخواسته، فرصت هاى اشتغال و تحصیل را از مادران گرفته، آنان ناچارند براى تأمین هزینه هاى زندگی و رهایى از فقر، به هر کارى رو آورند.
6ـ گسترش بیمارى هاى مقاربتی: روابط آزاد دختر و پسر، در نتیجه روابط آزاد جنسی، سکوی پرش روسپى گرى و افزایش بیمارى هاى عفونى و مقاربتى است. در این باره کافى است بدانید که: در هر 13 ثانیه یک نفر در امریکا به ویروس مهلک بیمارى ایدز مبتلا می شود. قربانیان این ویروس که عمدتاً از طریق بى بندو بارى جنسى مبتلا مى شوند، از این بیمارى عفونى هلاک مى گردند.
آنچه ذکر شد، اشاره به برخى پیامدهاى روابط آزاد دختر و پسر پیش از ازدواج است. عوارض دیگرى چون جنون، عقده هاى روانی، تزاید جنایت و آدم کشى از دیگر نتایج آن روابط است.
به این ترتیب روشن شد که چرا اسلام روابط آزاد دختر و پسر و نگاه و صحبت هاى التذاذی آنان را حرام و ممنوع ساخته است.
آمار و نقل قول ها عمدتاً از کتاب مجموعه مقالات دفاع از حقوق زنان، تدوین دفتر مطالعات و تحقیقات زنان از صفحة 60 تا 72 برداشت شده است. در این موضوع مى توانید کتاب هاى زیر را مطالعه کنید:
1ـ جامعه شناسى خانواده، از دکتر شهلا اعزازی.
2ـ سیماى زن در جهان ـ امریکا، از مرکز امور مشارکت زنان ریاست جمهوری.
3ـ درّ و صدف، از محمد شجاعی، انتشارات محیی، شهرری.
پى نوشتها:
1. غررالحکم، ج 1، ص 30.
2. همان، ج 2، ص 472.
3. مجموعه ورام، ج 2، ص 122.
4. بحارالانوار، ج 69، ص 197.
5. بحارالانوار، ج 1، ص 203.
6. همان، ج 2، ص 107.
7. همان، ص 128.
|
بدترين دشمن سعادت و رستگاري آدمي ، نفس خودبين و هوس مدار اوست : «أعدي عدوک، نفسک التي بين جنبيک»(1) و انسان سالک براي دستيابي به مقصد بايد اين مانع بزرگ راه سير و سلوک را از ميان بردارد. اميرالمؤمنين (عليه السلام) ستيز با هواي نفس را رأس هرم دين معرفي مي کند:«رأس الدين مخالفة الهوي»(2). قبل از مبارزه ي با دشمن بيرون، بايد در سايه ي تهذيب نفس دشمن درون را رام کنيم؛ زيرا جهاد اکبر مقدم بر جهاد اصغر است، گر چه جهاد اصغر، مقدمه ي جهاد اکبر است؛ زيرا همان نسبتي که بين تعليم و تزکيه هست، بين جهاد اصغر و اکبر هم برقرار است. قرآن کريم در برخي موارد، تزکيه را قبل از تعليم نام مي برد، مانند: (يزکيهم و يعلمهم الکتاب و الحکمة)(3) و در بعضي موارد نيز تعليم را پيش از تزکيه ذکر مي کند ، مانند: (و يعلمهم الکتاب و الحکمة و يزکيهم) (4). علت اين تقديم و تأخير آن است که تعليم ، «مقدمه ي» تزکيه است و قبل از آن ذکر مي شود، ولي چون تزکيه هدف است و هدف علت غايي و علت غايي مقدم بر معلول است از اين رو تزکيه «مقدم» بر تعليم بوده، در برخي موارد قبل از تعليم ذکر مي شود. جهاد اصغر وسيله است تا در سايه ي آن به هدف عالي و والا، که استقرار نظام اسلامي و تخلق و تعهد جامعه به خلق و عهد الهي است راه يابيم و آن کسي که همواره در فضاي جهاد اصغر به سر مي برد و به فکر جهاد اکبر نيست ، عمرش را هميشه در مقدمه صرف کرده و هرگز از آن عبور نکرده است . از اين رو، از نبي اکرم صلي الله عليه و آله و سلم رسيده است که هنگام بازگشت سپاهيان اسلام از جبهه هاي جنگ فرمودند: شما از جهاد اصغر فراغت يافته ايد، خود را براي جهاد اکبر آماده کنيد:«إن النبي صلي الله عليه و آله و سلم بعث سرية فلما رجعوا قال: مرحبا بقوم قضوا الجهاد الأصغر و بقي الجهاد الأکبر . قيل: يا رسول الله و ما الجهاد الأکبر ؟ قال: جهاد النفس»(5). از اين حديث نوراني استفاده مي شود که پيروزي بر دشمن بيرون مقدمه است و مجاهدان اين جهاد مي فهمند که مي شود دشمن را به زانو درآورد. سر صدور اين سخن از نبي گرامي صلي الله عليه و آله و سلم آن است که آنها چون از جنگ با دشمن بيرون فراغت يافته، پيروزمندانه از جبهه برگشته بودند به فکر اصلاح نفس نبودند، با گذشت زمان و پديد آمدن حادثه ي «سقيفه ي بني ساعده» ، اين حقيقت روشنتر شد و آنان بر اثر نپرداختن به جهاد اکبر به ولاي اهل بيت نرسيدند و به مقام شامخ تولي «ولي الله» راه نيافتند. |
پيروزي در جهاد اصغر و اکبر لزوم مبارزه ، بهره مندي از نصرت خدا و امدادهاي غيبي و يا شکست و حرمان از امدادهاي غيبي الهي هيچ يک مخصوص جهاد اصغر نيست، بلکه شامل هر دو جهاد است . پس، اين که ذات اقدس اله مي فرمايد: (و لينصرن الله من ينصره)(6) يا (إن تنصروا الله ينصرکم و يثبت أقدامکم)(7) اختصاصي به جنگ بيرون ندارد. چنانکه حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) پس از دستور رياضت و جهاد با نفس به آيه ي دوم استناد مي کند:«أسهروا عيونکم و أضمروا بطونکم و استعملوا أقدامکم و أنفقوا أموالکم و خذوا من أجسادکم فجودوا بها علي أنفسکم و لا تبخلوا بها عنها فقد قال الله سبحانه: (إن تنصروا الله ينصرکم و يثبت أقدامکم)(8). در مسائل درون نيز، گاهي انسان در مسائل فکري، بين دو فکر و در امور گرايشي، بين دو خواهش سرگردان مي شود. انسان همان گونه که در بخش انديشه، بايد حق را از باطل و صدق را از کذب جدا کند ، در بخش گرايش هم بايد خواهشهاي صحيح را از خواهشهاي باطل تفکيک کند. گاهي دو فکر متفاوت در دو انسان وجود دارد؛ ولي گاهي دو فکر و رأي، در يک شخص ظهور مي کند و شخص واحد، مردد بين دو انديشه مي شود. در اين ميدان وسيع، اگر هدف انسان اين باشد که حق را بفهمد و در اين هدف، تيره و تاريک نباشد، ذات اقدس اله او را راهنمايي مي کند تا «رشد» را از «غي» باز شناسد و به مرحله ي : (قد تبين الرشد من الغي)(9) برسد و به حيات طيبه اي که بر اثر داشتن بينه حاصل مي شود، دست يابد: (ليهلک من هلک عن بينة و يحيي من حي عن بينة)(10)؛ زيرا آياتي مانند: (إن تنصروا الله ينصرکم و يثبت أقدامکم)(11)، (و لينصرن الله من ينصره)(12) و (الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا)(13) در ميدان جهاد اکبر هم ظهور دارد. مرحله ي ديگر در جهاد اکبر اين است: هنگامي که خواهشهاي نفساني جلو گرايشهاي حق را مي گيرد ، بايد انسان با آنها مبارزه کند؛ زيرا همه ي آيات، و رواياتي که درباره ي جهاد و پيروزي حق بر باطل وارد شده، شامل اين مرحله نيز مي شود. آثار کوتاهي در جهاد اکبر اگر انسان در جنگ بيرون ظفرمند شود و در جهاد اکبر که جنگ درون است، پيروز نگردد، با خطر انحراف و ارتداد از ولايت مواجه است. آنچه از ناحيه ي معصوم (عليه السلام) رسيده که «ارتد الناس إلا ثلاثة» (14) ناظر به همين است. اين ارتداد، ارتداد از اصل دين نيست، بلکه ارتداد از ولايت و رهبري علي بن ابيطالب (سلام الله عليه) است. از سوي ديگر ، خوني که بعد از رحلت رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم از مسلمانان بر زمين ريخت، خيلي بيش از خوني بود که در زمان خود آن حضرت صلي الله عليه و آله و سلم در جهاد با کفار ريخته شد! چون آنان جهاد اصغر کرده بودند و تنها در اين فکر بودند که با دشمن بيروني بجنگند و آنان را از سرزمين خود برانند، ولي جهاد اکبر را فراموش کرده بودند؛ در حالي که مسئله ي «قاسطين» و «ناکثين» و «مارقين» نياز به جهاد اکبر داشت. امام علي (عليه السلام) پيش از شروع جنگ جمل ابن عباس را براي ميانجيگري فرستادند و فرمودند : با طلحه مذاکره نکن؛ زيرا اگر با او ملاقات کني، او را مانند گاو نري مي بيني که شاخش را بر گرداگرد گوش خود پيچانده است. او بر مرکب سرکش هوا و هوس سوار مي شود و مي گويد: مرکبي رام است . او سخن کسي را نمي شنود:«لا تلقين طلحة، فإنک إن تلقه تجده کالثور عاقصا قرنه، يرکب الصعب و يقول هو الذلول»(15). از سوي ديگر، گاهي انسان بر اثر جهاد اکبر به جايي مي رسد که امام معصوم سخن او را به عنوان سند نقل مي کند؛ چنان که از امام باقر (عليه السلام) نقل شده است که آن حضرت در جمع شاگردانش سخن ابي ذر را نقل کردند:«عن أبي بصير، قال: سمعت أباجعفر (عليه السلام) يقول: کان في خطبة أبي ذر رحمة الله عليه...»(16). اگر چه أبوذر، معصوم نبود و سخن او مانند سخن معصوم حجت نيست، ولي چون معصوم سخن او را نقل مي کند، معلوم مي شود که بر کلام او صحه گذاشته است. گر چه آن حضرت، نيازي نداشت که از ابي ذر نقل کند، ولي اين کار جنبه ي تشويقي و الگو سازي داشت؛ يعني انسان مي تواند به جايي برسد که امام معصوم سخن او را براي نصيحت و تعليم ديگران بازگو کند. حفظ آمادگي در برابر دشمن وقتي انسان سالک صالح به مقصد مي رسد که دوست و دشمن راه سير و سلوک خود را شناسايي کند و به دوستي دوستان اين راه، ارج بنهد و کوشش کند تا دشمني دشمنان يا خود دشمن را از بين ببرد. براي شناخت دوست و دشمن دو راه وجود دارد: راه برهان و راه جدل. راه شناخت برهاني، همان تحليل عقلي است که انسان ، هدف خود را مشخص کند و بر اساس آن بفهمد چه چيزي با او هماهنگ و چه چيز با او ناهماهنگ است؛ اما شناخت جدلي آن است که اگر يکي از دو مقابل را فهميد، مقابل ديگر هم با مقايسه ، ادراک شود. قرآن کريم که راه تهذيب روح را فراسوي سالک صالح، نصب مي کند، درباره ي دفع دشمن بيرون، مي فرمايد: (و أعدوا لهم ما استطعتم من قوة) (17)؛ تا مي توانيد براي محفوظ ماندن از تهاجم دشمنان بيرون، مسلح و آماده باشيد؛ دشمنان بيرون را شناسايي و راه نفوذ و کيفيت و کميت تهاجم آنان را ارزيابي و خود را مسلح کنيد تا از گزند تهاجم آنها محفوظ بمانيد. در ميدان جهاد اکبر با نفس، آمادگي بيشتري لازم است؛ زيرا جهاد اکبر با نفس صعوبت بيشتري دارد. همان گونه که دشمن درون، قويتر از دشمن بيرون است و در خواب و بيداري حمله مي کند و هرگز آتش بس نمي پذيرد، آمادگي براي دفاع در قبال تهاجم اين دشمن درون نيز خيلي دشوارتر از آمادگي براي نجات از تهاجم دشمنان بيرون است. کسي که به مرض اخلاقي يا گناه مبتلا و آلوده نشده، نبايد به همين مقدار اکتفا کند؛ زيرا شايد دشمن به او فرصت داده است تا وي را در حال غفلت بگيرد و يا اين که چون شرايط اغواء، حاصل نبود و امکانات، کم بود حمله نکرده است ؛ اما هنگامي که شرايط اغواء، مساعد و امکانات، بيشتر شود، حمله را آغاز کند. از اين رو ملاحظه مي شود برخي افراد تا هنگامي که مشغول کاري نيستند، سالک گونه اند، ولي وقتي به رفاه يا مقامي مي رسند، آن صلاح و سداد را از دست مي دهند؛ زيرا از قبل آماده نشده بودند تا با تهاجم غافلگيرانه دشمن درون مبارزه کنند، چنانکه برخي افراد در دوران تحصيل، در حوزه ها و دانشگاهها با صلاح و فلاح به سر مي برند، چون راه نفوذ شيطان بر اثر مراقبت کوتاه مدت بسته است ، ولي وقتي وارد جامعه شدند با تطميع و تحبيب خود را مي بازند؛ اما اگر کسي در دوران جواني و در دوران تحصيل خود را با استمرار مراقبت و محاسبت کاملا بسازد وقتي به سمتي برسد مسلحانه آن سمت را مي پذيرد و بدين جهت اموري مانند رشوه، وعده و وعيد او را تهديد نمي کند. لزوم تحصيل فقه جامع يکي از سخنان جامع (18) علي بن ابيطالب (عليه السلام) اين است :«من اتجر تغير فقه فقد ارتطم في الربا»(19)؛ کسي که بدون آشنايي با مسايل فقهي وارد تجارت شود حتي به صورت ندانسته و نخواسته، گرفتار ربا شده و در آن، غوطه ور مي شود. بنابراين براي اجتناب از اين گناه، ابتدا بايد با مسايل فقهي و حلال و حرام، آشنا و آنگاه وارد تجارت شد و اين تمثيل است نه تحديد و تعيين. پس منظور اميرالمؤمنين (عليه السلام) تنها فقه اصغر و دانستن حلال و حرام و ربا نيست؛ چون بعضي با اين که حلال و حرام را مي شناسند در گودال گناه فرو مي روند. بنابراين، منظور، مجموع فقه اصغر و اکبر يعني مجموع دانستن حلال و حرام و تحصيل فضايل اخلاقي است و کسي که بخواهد سمتي را در اجتماع بپذيرد بايد قبلا فقيه به فقه اکبر و اصغر يعني اخلاق، احکام فقهي و مسائل حقوقي بشود. ما براي اين که وارد ميدان فقه جامع بشويم و خود را بسازيم و آنگاه مسؤوليت اداري و اجتماعي را بپذيريم ، چند شرط و راه وجود دارد که بايد همه ي آنها را طي کرد و از همه ي آنها بهره برد: يکم: مراقبت و محاسبه. ما بايد محاسب و مراقب خود باشيم که نفس آزمند ما از ما چه مي طلبد. اگر خواسته ي معقول و مقبول او را داديم و آنگاه ديديم نسبت به اين خواسته بي اعتناست و چيز ديگر طلب مي کند، معلوم مي شود طلب و خواهش او کاذب است. مثل زراندوزي که، تلاش و کوشش مي کند آنچه را ندارد فراهم کند؛ اما وقتي فراهم کرد نسبت به آنچه در دست اوست بي رغبت، و نسبت به آنچه در دست ديگران مي بيند راغب است. او مي خواهد به طمع دروغينش پاسخ مثبت بدهد و آن هم پاسخ دادني نيست و همواره فرياد:«هل من مزيد» وي بلند است. مانند تشنه اي که آب شور بنوشد و عطش او رفع نشود، معلوم مي شود نوشيدن کاذب است و او بايد آب زلال و شيرين بنوشد. بزرگان علم اخلاق ، مي گويند انبارداري براي ديگران مانند تيز کردن کاردي است که از آن هيچ استفاده نشود؛ و انباردار مانند کتاب است که علمهاي فراواني را به عالمان دين شناس مي دهد، اما خودش چون جامد است، از محتواي خودآگاه و به آن عامل نيست، ولي اگر کسي مثل آفتاب باشد که هم خودش روشن است و هم ديگران را روشن مي کند، خوب است. انسان بايد هم به ديگران خير برساند و هم خودش استفاده کند؛ اما اگر کسي زراندوزي پيشه کند، او در حقيقت انباردار ديگران است و انباردار هرگز لذت نمي برد و رنج او زمينه ساز گنج ديگران است. سر اين که سلاطين و حاکمان جهان هرگز سير نمي شوند اين است که آنان به سراغ عطش کاذب مي روند . پس اين دو وصف: رغبت قبلي و زهد بعدي ، نشانه ي کذب طلب است . يکي از کلمات جامع اميرالمؤمنين (عليه السلام) ، اين است :«يا ابن آدم، کن وصي نفسک في مالک و اعمل فيه ما تؤثر أن يعمل فيه من بعدک»(20)؛ تو خود، وصي خود باش؛ يعني ، هرگز نگو بعد از مرگ من، اين مال را چنين مصرف کنند. وصيت دو گونه است : عهدي و تمليکي ؛ وصيتي که مربوط به بعد از مرگ است وصيت عهدي است که از انسان در حال حيات ساخته نيست؛ مانند وصيتهاي مربوط به کفن و دفن. اينها مربوط به انسان مرده است؛ اما در وصيت تمليکي ، نبايد انسان زنده، مانند مرده باشد بلکه بايد ، وصي خودش باشد. جمله ي «کن وصي نفسک» کلمه ي جامعه و فراگير است؛ يعني، «کن حسيب نفسک»، «کن رقيب نفسک»، «کن محب نفسک»، و ... . البته ما در قيامت حسابرس خود هستيم: (کفي بنفسک اليوم عليک حسيبا) (21). آن روز که انسان نمي تواند دروغ بگويد و کار خود را توجيه کند: (و لا يکتمون الله حديثا) (22)، ولي هنر اين است که انسان در دنيا حسيب و محاسب خود باشد. اثر تهذيب روح آن است که انسان قبل از مرگ به اين مقام رفيع بار يابد. در قيامت ، همه ي انسانها، يکجا زنده مي شوند: (قل إن الاولين و الآخرين - لمجموعون إلي ميقات يوم معلوم) (23). در آن جا هيچ کس به فکر ديگري نيست. در اين دنيا نيز در يک حادثه ي تلخ آتش سوزي يا زلزله، هيچ کس به فکر ديگري نيست. دوم: انتخاب دوستان خردمند و فرزانه، دوست عاقل هرگز تبهکاري رفيق خود را توجيه نمي کند؛ بلکه آن را دوستانه تذکر مي دهد. دوست واقعي کسي است که عيب دوست خود را به او بگويد. ائمه ي معصومين (عليهم السلام) فرموده اند: هيچ هديه اي به برادر مؤمن بهتر از بيان عيب او نيست. گرچه نبايد عيوب کسي را در حضور ديگران به او گفت؛ زيرا ارائه عيب در انظار ديگران اثري ندارد و او را مي رنجاند؛ چون چنين نصيحتي به منزله ي سرزنش است، نه نصيحت. بنابراين، بايد آن را به صورت خصوصي و آن هم دوستانه و خيرخواهانه به او تذکر داد، نه به صورت عيب جويانه و براي اين که تذکر دهنده بخواهد خود را مطرح کند و ضعف او را به رخش بکشد. سوم: حسن استفاده از انتقاد دشمنان خردمند. دشمن بر دو گونه است: دشمن حسود و عيبجو که فقط مي کوشد عيب را ببيند گرچه عيبي در ميان نباشد، و دشمن خردمند. دشمن حسود و عيب جو حشره گونه روي نقاط ضعف مي نشيند. اما دشمن خردمندي که غرضش بد ولي کارش خوب است، حسن فعلي و قبح فاعلي دارد، چون از يک سو مي خواهد انسان را از پا دربياورد؛ ولي از سوي ديگر کارش خوب است و حساب شده، نقطه ضعفها را گوشزد مي کند؛ مثلا، اگر در حضور عده اي اعتراض کند و مقصودش ريختن آبروي انسان باشد، از اين نظر کارش بد است؛ ولي تشخيص درست عيب کار خوبي است. عده اي سعي مي کردند انتقاد سازنده ي دشمنان فرزانه را نيز مغتنم بشمارند. چون آنها به صورت حساب شده اي عيب را شناسايي مي کنند. نتيجه ي شناخت دشمن وقتي انسان دوست و دشمن را شناخت، آنگاه بر اساس آيه ي (و أعدوا لهم ما استطعتم من قوة)(24) خود را مسلح مي کند و هنگامي که وارد کار اجتماعي شد از گزند تهاجم محفوظ مي ماند و اين محصول تهذيب قرآني است. اميرالمؤمنين (عليه السلام) مي فرمايد: اين زرق و برق دنيا شما را رها مي کند، ولي قبل از اين که او شما را رها کند شما آن را رها کنيد:«و آمرکم بالرفص لهذه الدنيا التارکة لکم، الزائلة عنکم و إن لم تکونوا تحبون ترکها»(25). انسان همانند گل، گلابي دارد و گلاب او حيثيت اوست. حال اگر گلاب از گل گرفته شد، تفاله ي بي ارزشي از آن باقي مي ماند که آن را به دور مي ريزند. دنيا گلاب را از انسان مي گيرد و او را تفاله کرده ، رها مي کند. البته ترک دنيا غير از ترک خدمت به مردم است . انزوا و گوشه گيري و ترک خدمت به جامعه روا نيست؛ زيرا خدمت به مردم مسلمان عبادت است. ترک دنيا که مطلوب است همان ترک زرق و برق و رهايي از هوا و هوس است . از اين که اگر ما کاري انجام بدهيم، توقع تشکر داريم، معلوم مي شود که براي رضاي خدا آن را انجام نمي دهيم. اين بيماري در بسياري از ما هست. اميرالمؤمنين (عليه السلام) درعهدنامه ي مالک اشتر مي فرمايند: خويشتن را از خودپسندي بر کنار دار و نسبت به آنچه از خودت اعجاب تو را برمي انگيزد اعتماد مکن. مبادا ستايش را دوست بداري ؛ زيرا که آن مطمئن ترين فرصت براي شيطان است:«و إياک و الإعجاب بنفسک و الثقة بما يعجبک منها و حب الإطرء فان ذلک من أوثق فرص الشيطان في نفسه ليمحق ما يکون من إحسان المحسنين»؛ پرشورترين صحنه ي تهاجم شيطان وقتي است که ديگران از انسان تعريف مي کنند؛ چون انسان در آن حال حب نفس دارد و حب نفس با حب خدا سازگار نيست . در اين صورت، اين محبوب دروغين که دشمن راستين است «امير» مي شود و او هم جز به زشتي امر نمي کند. پي نوشت ها: 1- بحار، ج 67، ص36. منبع: مقاله ي هوس مداري و خود بيني |
1- به خاطر داشته باش که عشقهای سترگ ودستاوردهای عظیم، به خطر کردنها و ریسکهای بزرگ محتاجاند.
ذهن انسان یكی از اسرار طبیعت محسوب میشود كه هنوز
تعداد صفحات : 33
تبليغات | X | |
|